یونگ از نظریهپردازانی است که به تحلیل فراسوی روان شناختی دین1 پرداخته است. دین شناسی وی به دلیل مسبوقیتش به دین شناسی فروید و عطف توجه به ابعاد گوناگون در دین پژوهی حائز اهمیت است. بسیاری از آرأ یونگ در الهیات نوین مسیحی مؤثر افتاده است. در این نوشتار از میان مباحث گوناگون یونگ درخصوص دین، صرفاً به تأملات روش شناختی وی در دین پژوهی توجه میشود.
-1 یونگ و روان شناسی تحلیلی
کارل گوستاو یونگ2 (75 1961-) فرزند کشیش کاتولیک سوئیسی است که زندگی خود را وقف کلیسا کرده بود. غیر از وی هشت تن از بستگان نزدیکش نیز از ون کاتولیک بودهاند. یونگ تمام عمر خود را وقف مطالعه در فلسفه، باستانشناسی، کیمیاگری و نهایتاً روانشناسی کرد. در حرفة روانپزشکی موفق بود. وی با مطالعة تعبیر رؤیا» نوشتة فروید به سال 1903 روش استدلال فروید را در تفسیر رؤیا تصدیق کرد. وی در سال 1906 یکی از مدافعان فروید شد. پس از انتشار روان شناسی جنون زودرس» ، فروید او را به دیدار خود خواند و نخستین ملاقات آن دو در مارس 1907 انجام شد. آنان سیزده ساعت بدون وقفه گفتگو داشتند. همکاری فروید و یونگ به نحوی بود که فروید او را به منزلة پسر و جانشین خود تلقی میکرد و او فروید را همچون پدر احترام میکرد.
نظریة عقدة ادیپ روابط این پدر و پسر را سخت تیره ساخت زیرا از طرفی فروید به دلیل القائات ناشی از این نظریه به یونگ احساس بدگمانی پیدا کرد که وی آرزوی ذبح پدر را در سر دارد و از طرف دیگر یونگ، پناه بردن فروید به نظریة ادیپ را از حیث روششناسی عِلم از چاله به چاهافتادن تلقی کرد. جدایی این دو از حوادث عبرتآموز تاریخ علم است. یونگ پس از جدایی، روانشناسی تحلیلی3 خود را بنا نهاد که نظام زوریخ خوانده میشود.
یونگ، شخصیت، اندیشه و تجارب خویش را در خاطرات، .»4 به وضوح ترسیم کرده است که در این میان برخی از نکاتی که در تبیین دینشناسی یونگ اهمیت دارد، قابل گزارش است:
-1 تجربههای قدسی و دینی. خدا برای من یکی از مطمئنترین و بیواسطهترین تجارب است5»
-2 صاحب راز بودن. صاحب رازی بودن در تشکل شخصیت من اثر داشت و من آن را عامل اساسی دوران کودکیم میشمارم6»
-3 سرشت دو گانة واحد. همیشه ورای ذهنم می دانستم که دوتن هستم: یکی پسر والدینم و دیگری که خود را به صورت رازنهان، شخصی و در عین حال فوق شخصی میشناساند7». این دو شخصیت منشأ حالات و احساسات متضاد درونی هستند: احساس حقارت توأم با احساس اهمیت به خود. این برخورداری از تضاد درونی در روانشناسی تحلیلی و نیز در خداشناسی یونگ اهمیت فراوانی دارد.
-4 اعتقاد به تقدیر پیشین امور. ما فرآیند روانی هستیم که بر آن اختیاری نداریم. به همین دلیل نمیتوانیم دربارة خود و یا زندگی خود قضاوت نهایی کنیم.8»
5 - آشنایی با اندیشههای فلسفی، کیمیاگری و تأثر فراوان از کانت، شوینهاور، نیچه و گوته9.
-6 تحول میانسالی. تحول میانسالی که وی در زندگی خود داشته است نه تنها درزندگی عملی وی اهمیت فراوان دارد بلکه در روانشناسی وی نیز حائز اهمیت است. به تعبیر شولتس از نظر وی میانسالی مرحلة حساس کمال انسان در دستیابی به سلامت روان است، همان گونه که در زندگی خود یونگ نیز چنین بوده است»
سیری در آثار دین شناختی یونگ
یونگ در باب دین، بیش از هر موضوعی سخن گفته است، زیرا همان گونه که وی اشاره میکند بیتردید، دین یکی از قدیمیترین و عمومیترین تظاهرات روح انسانی است19». در مجموعة آثار نوزده جلدی وی کمتر رسالهای را میتوان یافت که در باب مسائل مربوط به دین به طور کامل مسکوت باشد. برخی از آثار وی در این موضوع اهمیت فراوانی دارد که به اختصار هر یک را گزارش میکنیم:
- خاطرات، رؤیاها و اندیشهها. این اثر زندگینامة خود نوشت او است که به تعبیر آنی یلایافه20 وصیت نامة مذهبی یونگ است.21 وی در این اثر از تجربههای قدسی خود به وفور سخن گفته است. لحظات سرشار از تجربة حضورارادة الهی که یونگ خود را بی اراده در معرض آن مییابد، باز خورد منفی وی با کلیسا و کشیشان، نقدِخداشناسی متألهان و فیلسوفان نیز در همین اثر آمده است. رسالهای مختصر و خواندنی در باب زندگی پس از مرگ نیز از ضمایم همین کتاب است.22
- روان شناسی و دین (1938). مجموعة سه گفتار یونگ به سال 1937 در دانشگاه ییلyale امریکا است. یونگ در خاطرات تذکار میدهد که پرداختن به روابط میان روانشناسی و دین از وجوه اساسی کار وی است.23 این اثر با مقدمة کوتاهی در تعریف دین آغاز میشود و در سه فصل به طرح مساله میپردازد: فصل نخست دیباچهای دربارة مسائل روانشناسی عملی و روابط آن با دین، فصل دوم به بحث از حقایق محسوسی میپردازد که حاکی از وجود یک فعالیت اصیل مذهبی در ناهشیاری هستند و فصل سوم به شناخت رمز و نشانههای مذهبی ناشی از جریانات ناهشیار میپردازد. تأملات روش شناختی یونگ در دین شناسی از منظری روانشناختی در این کتاب آمده است.
- پاراسلیسکا Paracelsica» 1942. این اثر نیز مانند روانشناسی و دین به بحث دربارة دیدگاه فرد به جهان و روابط میان روانشناسی و دین میپردازد. یونگ میگوید: از طریق پاراسلیسوس توانستم طبیعت کیمیاگری را در ارتباط با دین و روانشناسی و یا به عبارت دیگر، کیمیاگری را در قالب یکی از صور فلسفة دینی مورد بحث قرار دهم»24.
روانشناسی و کیمیاگری 1944.25 یونگ در این اثر برون شدی از باز خورد متضاد خود با دین پیدا میکند. وی طرحی رابرای بازسازی اندیشة دینی و قرائت جدید از دین مسیحیت در این اثر ارائه میکند که بیش و کم صبغة الهیات نوین نیمة اول قرن بیستم را داراست. طبیعی است که من باید دایماً در ذهن خود مساله مربوط به رابطة وجوه نمادین ناهشیار را با مسیحیت و به همان ترتیب با سایر مذاهب مورد تعمق قرار میدادم. من نه تنها در را به روی پیام مسیحیت باز میگذارم، بلکه آن را برای انسان غربی از اهم مسائل میدانم. به هر حال باید این پیام را در پرتوی جدید و هماهنگ با تغییراتی نگریست که روح معاصر به وجود آورده است، زیرا در غیر این صورت از زمانه دور میافتد و بر تمامیت انسان اثر نمیکند. من از اصول عقیده به تثلیث و نص نماز عشای ربانی، تعبیری روان شناختی کردم. تلاش من به لحاظ ایجاد ارتباط میان روان شناسی تحلیلی و مسیحیت نهایتاً [در این کتاب] به طرح مسأله مسیح در قالب فردی که از چارچوب روان شناسی باید به وی نگریست، منجر شد.
منبع : http://ensani.ir/fa/article/6410/%D8%AF%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%D9%88%D9%86%DA%AF
زیگموند فروید، در ششم ماه مى سال ۱۸۵۶م. در فرایبورگ در موراویا زاده شد. پدرش، یعقوب فروید تاجر پشم و شخصى یهودى بود که البته به آموزههاى دین یهود، التزام چندانى نداشت. مادرش نیز فردى مذهبى نبود. در این فضا، فروید به طور رسمى به بىدینى و الحاد روى آورد.
فروید در زندگى علمى و شغلىاش، فراز و نشیبهاى زیادى را پشت سر گذاشت. او بسیار علاقه داشت که راز معماهاى جهان را بگشاید. در بسیارى از دانشهاى مربوط به انسان؛ مانند پزشکى، عصبشناسى، دینشناسى و روانشناسى گام نهاد و حتى در بسیارى از این حوزهها، براى خود نام و نشانى دست و پا کرد. دین و دیندارى، یکى از حوزههاى کارى فروید بود. او درباره بسیارى از زمینهها و مفاهیم دینى، همچون پیدایش دین در زندگى آدمیان، مفهوم خدا، داستانهاى دینى مانند داستان خلقت و هبوط آدم و حوا به تفصیل سخن گفت. او دین را در زندگى آدمیان، امرى زائد و برخاسته از ذهن کودکانه بشر مىدانست و مىگفت: سرانجام با رشد علمى انسان، بندهاى توهم از پایش باز مىشود و خورشید علم همچون فروریزى هیئت بطلمیوس، لایههاى تار دین را از اندرون روان آدمى برون خواهد راند.
فروید با همین نوع رویکرد به تجزیه و تحلیل روانشناختى دین پرداخت. روش پژوهشى او، روانْ تحلیلگرى، یعنى کاوش در لایههاى پنهان روان یا ناخودآگاه بود. فروید براى بررسى ریشههاى دین در زندگى انسان، فرضیههایى را مطرح کرد و سالها در تبیین فرضیههاى خود کوشید. نتیجه تلاشهاى وى در این زمینه، همان چیزى است که امروزه در کتابها ، به نام روانشناسى دین از نگاه فروید ( نظر فروید درباره دین ) شهرت دارد. در هر صورت، مىتوان گفت فروید رویکرد روانشناسى را به دین گشود و از همین رو، به تدریج دین با نگاه روانشناختى بررسى شد. امروزه، نگاه روانشناختى فروید به دین، در کنار دیگر دیدگاهها، مطرح است. در این مقاله، به اختصار نظر فروید درباره دین را از فصل هفتم کتاب دیوید ام ولف۲ آوردهایم و سپس با توجه به آموزههاى اسلامى به نقد آن پرداختهایم.
فروید و روانشناسى دین
فروید ، خود را یهودى رها شده، شکاک و کاملاً بىدین مىدانست. او بىدینى معمولى نبود، بلکه از دین یا دستکم از باورهاى کاتولیکها در فرایبرگ و وینتنفر داشت. او در پاسخ نامه رنه لافورگ که از او خواسته بود به دلیل هجوم نازىها فرار کند، نوشت: دشمن واقعى، نازىها نیستند، بلکه دشمن واقعى دین و کلیساى کاتولیک است».
مىتوان گفت فروید نهتنها از سنت کاتولیک نفرت داشت، بلکه از اعمال دینى یهود نیز متنفّر بود. فروید با بىرغبتى، دعاهاى عبرى مراسم ازدواجش را فرا گرفت و پس از ازدواج نیز، با سنگدلى تمام، همسرش را از آموزههاى یهودى باز داشت. فرزندانش نیز مجبور بودند به دور از هر گونه آموزشهاى تکالیف دین یهود، پرورش یابند؛ زیرا او تمامى شعائر دینى را از خانوادهاش دور مىداشت.
وى دین را امورى روانى مىدانست که به خارج فرافکنى مىشود و حتى اسطورههاى بهشت و هبوط انسان، خدا، خیر و شر و جاودانگى و غیره را به همین صورت تبیین مىکرد.
براى فروید این پرسش مطرح بود که خاستگاه دین در میان افراد با این گستردگى چیست؟ فروید در نخستین مقاله خود در این زمینه، به شباهتهاى ویژهاى میان آیینهاى نِوْروزى و مراسم دینى اشاره مىکند. او مىگوید هر دو دسته این اعمال، با دقت موشکافانه در امور جزئى انجام مىپذیرند؛ تحمل هیچ وقفهاى را ندارند و بىتوجهى به آنها به نگرانى و احساس گناه مىانجامد. البته مناسک دینى بر خلاف مراسم نوروزى، هماهنگ با دیگر افراد جامعه انجام مىشوند. همچنین مراسم دینى در تمام جزئیات پرمعنا و هدفمند هستند؛ در حالىکه اعمال نوروزى کاملاً غیر منطقى و بىمعنا به نظر مىرسند. البته به نظر فروید، نوع عبادتکنندگان به اهمیت اعمال خود بسیار کمتوجهاند و چه بسا این افراد نیز از انگیزههاى رفتارهاى آیینىشان بىخبر باشند.
فروید از فعالیتهاى بالینى خود به این نتیجه رسید که آیینهاى نوروزى اجبارى، بر اثر فشار برخى تکانههاى جنسى پدید مىآیند. رفتارهاى آیینى، تا حدودى در دفاع از وسوسههایى پدید مىآیند که افراد را به ارتکاب رفتارهاى ممنوع وامىدارند. افزون بر این، این اعمال به منزله حفاظى در مقابل بدشانسى احتمالى هستند که روانْ رنجور، با ترس انتظار آن را مىکشد. اعمال وسواسى نیز، گونهاى مصالحه هستند. در نتیجه، این اعمال تا اندازهاى لذتى را که براى جلوگیرى از آن طراحى شدهاند، فراهم مىآورند. به باور فروید ، شکلگیرى دین نیز به ظاهر بر پایه سرکوب و بیزارى جستن از برخى تکانهها تحقق مىیابد، ولى در اینجا تکانههاى کنار گذاشته شده، تنها تکانههاى جنسى نیستند، بلکه افزون بر آنها، مجموعهاى از تکانههاى خودخواهانه را دربرمىگیرند که از نظر اجتماعى براى فرد زیانآورند.
در ادامه بررسی نظر فروید درباره دین متوجه میشویم که او آشکارا روانشناسى دین را بر واکنشهاى مردانه متمرکز مىکند؛ به اعتقاد فروید، تنها رابطه دوگانه جنس مذکر با پدر در دوران کودکى فرد و نژاد او، محور دین را تشکیل مىدهد. حتى همه مطالعات موردى فروید به غیر از یک مورد از جنس مذکر بودند. او جز مقالهاى کوتاه درباره پیوستگى نیایش الهه دایانابا نیایش حضرت مریم و اشارههاى دیگر به الهههاى مادر، چیز دیگرى درباره جنس مؤنث ارائه نکرده است. البته از گفتار فروید برمىآید که او به اصل چندعاملى بودن دین متعهد بوده و امرى پیچیده مانند دین را به یک عامل نسبت نمىداده است. به باور فروید وظیفه روانتحلیلگرى تنها آن است که بر یک علت خاص پافشارى مىکند. در واقع، او با این بیان منکر مىشود که چنین علت خاصى تنها علت یا حتى مهمترین علت در میان علتها باشد. در هر صورت، فروید بر عقده ادیپ مردانه تأکید مىکند و مىنویسد: به نظر مىرسد جنس مرد در اکتساب دین، اخلاق و درک اجتماعى، نقش رهبرى را بر عهده داشته است و ن، این امور را از مردان به ارث بردهاند».
خلاصه نظر فروید درباره دین
نظر فروید درباره دین ، سه جنبه دارد: ۱. عقده ادیپ که سازه بنیادین او در تبیین دین است؛ ۲. پدیدههاى ویژه دینى مانند مراسم انسانهاى اولیه و شکلگیرى سنت یهود؛ ۳. نگرش منفى او به دین .
منبع : سایت https://ravanrahnama.ir/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%88%D9%8A%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D9%8A%D9%86/
الکایند ، در سه برسی جداگانه ، یک سلسله سوالات را بترتیب در اختیار کودکان یهودی ، کاتولیک ، و پروتستان قرار داد تا دریابد که آنها از هویت و آرای مذهبی خود چه درکی دارند . مثلا در برسی سال ۱۹۶۱وی از کودکان یهودی چنین سوالاتی پرسید:《تو یهودی هستی؟》《چه چیزی تورا یهودی میکند؟》《سگ یا گربه میتواند یهودی باشد؟چرا؟》و《چطور یهودی شدی؟》الکایند دریافت که در هر سه گروه عمده مذهبی اش میان پاسخ های کودکان شباهت های شناختی زیادی وجود دارد که وابسته به سن آنهاست . رشد آرای مذهبی ظاهراً تا حدی متناظر با مراحل شناختی پیاژه بود .
در دورهی پنج تا هفت سالگی (که قابل قیاس با اواخر مرحلهی پیش عملیاتی پیاژه است) ، کودکان ظاهراً گمان میکردند که پیوستگی فرقهای آنها امری مطلق است که خدا آن را مقرر داشته ، و بنابراین تغییرناپذیر است. چند سال بعد (سنین ۷ تا ۹ سالگی ، که با اوایل مرحلهی عملیاتی عینیِ پیاژه قابل قیاس است) ، اندیشه های مذهبی به راستی عینی بودهاند.
تلقی کودکان این بود که پیوستگی مذهبی را خانوادهای تعیین میکنند که در آن به دنیا آمدهاند ، و اگر خانواده کاتولیک گربهی دست آموزی داشت گمان میرفت که آن گربه هم کاتولیک است .
در مرحلهی بعد رشد مذهبی (سنین ۱۰ تا ۱۴ سالگی ، که ناظر بر اواخر مرحلهی عملیاتی ذهنی و اوایل مرحلهی صوری است) ، کودکان انگار به تدریج برخی از پیچیدگی های آیین ها و اعمال مذهبی را در مییافتند ، و میتوانستند تصور کنند که کسی دین خود را تغییر دهد زیرا میفهمیدند که دین از درون شخص بر میآید و چیزی نیست که از بیرون تعیین شود .
تفکر دینیِ انتزاعی و متمایز کم کم پدیدار میشد .
در پایان ، الکایند نتیجه میگرفت که کودکان تا پیش از ۱۱ یا ۱۲ سالگی (یعنی آغاز دورهی عملیاتی صوری پیاژه) نمیتوانند از دین درک انتزاعی و《بزرگسالانه》داشته باشند.
تاریخ:۱۳۹۹/۸/۳۰
تاکید های اخیر بر تکامل و وراثت ، به همراه پژوهش درباره تحریک مغزی به نهضتی انجامیده است که مدعی است بخش اعظم رفتار انسانی مارا ژن ها از پیش تایین کرده اند .
تاکیید داروین بر انطباق و انتخاب طبیعی شماری از زیست شناسان و روانشناسان تکاملی را متقاعد کرده است که توجه خود را به تعین ارثی رفتار پیچیده انسان معطوف کند (باس ، هزلتون ، شکلفورد ، بلسک ، ویکفیلد ، ۱۹۹۸ ؛ دوکینز ، ۱۹۷۶).
وضع فعلی این سوال را پیش می آورد که《آیا ما پیش ساخته ایم؟》(کلارک و گرونشتاین ، ۲۰۰۰).
سپس گام کوتاهی لازم است تا بپرسیم ، 《آیا ما برای دین طراحی شدهایم؟》(بگلی ، ۲۰۰۱ ص۵۹).
نیوبرگ سپس اظهار میدارد :《تا وقتی مغز ما چنان ساخته میشود که هست ، خدا هم جایی نخواهد رف》(بگلی ، ۲۰۰۱ ص۵۹).
داکویلی و نیوبرگ (۱۹۹۹)دیدگاه خود را 《الاهیات اعصاب》می نامند .
این کوشش ، در راستای کار پیشین آنها ، تا حد زیادی نظری است . آنها اساساً ارتباط مستقیمی میان دین و جنبه هدی خاصی از زیست شناسی قائلاند _ موضعی که ما با آنها مخالفیم .
مقدار زیادی از پژوهشهای اخیر نشان میدهد که وقتی کسی دعا می کند یا دچار تجربه های دینی میشود ساختار های گوناگون مغز او فعال میشوند. این بررسیها صرفاً نشان میدهند که مغز چنانکه در کل رفتار دخیل است در نواحی شناختی عاطفی یا حرکتی نیز دخیل است.
لیکن تایید نمی کنند که این فعالیت عصبی اختصاصاً برای دین پدید می آید یا صرفاً ویژه کارکردهای مذهبی است. عرضه پژوهشی مستم صلاحیت و احتیاط فراوان ،و غلبه بر اشتیاق و پسند شخصی است.
هنوز بسی دور از آنیم که زیستشناسی را کلید نهایی فهم مذهب به شمار آوریم به نظریه ای نیاز داریم که فرضیه های آزمون پذیر ایجاد کند.
هیچ چیز دیگری غیر از این رضایت بخش نخواهد بود.نیز باید به پرسش هایی بپردازیم که ممکن است به ابطال برخی اظهارات موجود درباره این موضوع بیانجامد. برای نمونه، اگر ما برای دین طراحی شده ایم»و خدا جایی نخواهد رفت» پس چرا اعتقاد به خدا در شماری از کشورهای اروپایی غالباً بسیار ضعیف است( بنگرید به گریلی، ۲۰۰۲)؟کوشیده ایم نشان دهیم که دین در نظریه پردازی تکاملی و ارثی وارد شده است. به ویژه،از طریق پژوهش در نحوه عمل دستگاه عصبی، و نیز نتایج بررسی درباره دوقلوها .
این آرا و یافته های پژوهشی راه هایی را می گشاید برای فهم این نکته دین چه نقشی در کار کرد زیست شناختی مردم دارد.
باور به خدا از یک زمانی در فرهنگ های مختلف بشری شکل گرفته است.
از دید فروید منشا باور دینی را باید در روان رنجوری بشر جستجو کرد و از دید دورکهایم ، دین یک برساخته اجتماعی است. ریچارد داوکینز، زیست شناس تکاملی، دین را از منظر فرگشتی و بر مبنای نظریه داروین مورد بررسی قرار می دهد و در کتاب مشهور خود (توهّم خدا) می گوید: "اگر عصب شناسان یک مرکز مرتبط با باور به خدا در مغز پیدا کنند، دانشمندان داروینیستی همانند من همچنان در پی آنند که دریابند چرا انتخاب طبیعی به گزینش چنین مرکزی انجامیده است؟"
به عبارت دیگر خواهیم پرسید چرا آن دسته از نیاکان ما که به لحاظ ژنتیکی مستعد داشتن چنین مرکزی در مغز خود بوده اند باقی مانده و تولید مثل کرده اند؟
تاریخ : ۱۳۹۹/۸/۲۱
منابع : کتاب اسپیلکا
سایت : https://www-bbc-com.cdn.ampproject.org/v/s/www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-44886681.amp?amp_js_v=a6&_gsa=1&usqp=mq331
انسان (نوع انسان) در یک جهان مى زید، اما آدمى (فرد) توأمان در دو عالم زیست میکند. عالم درون تنها آینه اى براى انعکاس و شناخت جهان خارج نیست، بلکه جهان پهناورى است که بسیارى از قوانین فلسفى آن با جهانِ خارج متفاوت و متمایز است. آدمى، فاعل شناساى شناخت نیست بلکه ساکنِ تنهاى جهانِ درون است، به درون این عالم جز خود، هیچکس را راهى نیست و سبب تنهایىِ مهیب آدمى همین بى-کسىِ درونى اوست. جهان درون زیستگاه رنج ، شادى، عشق، نفرت، غم، شرم، حسادت، تنهایى، امید، نا امیدى، شجاعت، ترس، ایمان، آشفتگى و جمعیتِ خاطر، ایمنى، آرامش، اعتماد بنفس، خواست، اراده، تمایل، یأس و بسیارى دیگر از حالات ذهنى است. برخى از این حالات هیچ علتى در جهان خارج ندارند و برخى به هیچ عواقبى در رفتار یا ظاهر آدمى منتهى نمی شوند، در نتیجه عالم درون جهانى "خود مختار" است. قبول "خود مختارى" جهانِ ذهن، پیشنیاز شناخت زیستگاه دین، زیستگاه سکولاریسم و اثبات امکان پذیری دین است.
ابتدا:
در آغاز این پژوهش دغدغه هاى نگارنده پاسخ به پرسشهاى زیر بود:
- تفاوت دین قبل و بعد از انقلاب در چیست؟
- آیا دین مسیر تاریخ را تغییر داد یا تاریخ دین را دگرگون کرد ؟
- ماهیتِ بحران کنونى در اندیشه دینى چیست؟
- رابطه دین با جامعه و تاریخ چیست؟
- رابطه دین با علوم تجربى چیست؟
- تفاوت دیندار و بیدین در چیست؟
- ایمانِ دینى چیست و چگونه آدمى را وسوسه میکند؟
- ایمانِ دینى چگونه رفتار فرد را تغییر میدهد؟
- رابطه فقه و شریعت با متون ماندگار معنوی چیست؟
- راز ماندگارى متون معنوی و نفوذشان در آدمى چیست؟
- رابطه اخلاق با دین چیست؟
در جریان جستجو، نهر کوچکى از فکر ظاهر شد که ادامه یافت و عریض تر گردید، نگارنده مسیر آن را دنبال کرد و سفرى فکرى آغاز گردید که طی آن بیش از نیمی از دغدغههای بالا پشت سر گذاشته شد. این گزارش در فراغتِ یک بیتوته آماده گردید، در مکانی که از آن مناظر، رازها و چالشهاى فکرى ناب ترى خودنمایى میکنند.
١- ابعاد دین، رویکرد توصیف دین در جهان خارج:
فرض کنیم چند موجود فضایى براى شناخت انسان در حال بحث هستند، یکى از آنها پیشنهاد میکند بجاى طرحِ تئورى، بهتر است رفت و انسان را به چشم خود مشاهده کرد که چیست. این "برو و در جهان خارج آن را بنگر و توصیف کن" را رهیافت توصیفى مینامیم که خود بر سه قسم است، در مطالعه مقوله دین، توصیف[2]تجزیه و تحلیلى[3]بکار مى آید.
نینیان اسمارت[4] از پیشگامان امر دین پژوهى در دانشگاه هاى انگلیس و دنیا در قرن بیستم بود که کار خود را با شیوه بالا از دهه ٦٠ میلادى آغاز و تا بازنشستگى در سال ١٩٩٨ ادامه داد. در نخستین چاپ کتاب "تجربه دینى بشر[5]" ١٩٦٩ اسمارت اعتقاد به عالم غیب را رکن اصلى دین شمرد و بر همان مبنا در همان سال او نظریه دین بودن مارکسیزم را مردود اعلام کرد. در آن کتاب او شش ضلع اصلى مبناى دین را اینگونه برشمرد: مناسک (ریچوال)، اسطوره، نظام فکرى، اخلاق، بُعد اجتماعى و تجربه دینى. اسمارت اعتقاد به عالم غیب را ضلع مستقلى عنوان نکرد اما در توضیح همه ابعاد بالا روى آن تاکید داشت مثلا در کتاب او اسطوره اینگونه تعریف میشد: "مجموعه روایات، تصاویر و داستانهایى که از طریق آن عالم غیب بصورتى نمادین معرفى میشود". یا در بخش تجربه دینى نگاشت: "آدمى امید دارد (از طریق این تجربه) بتواند در تماس با جهان غیب یا به شرکت در آن بپردازد، دین شخصى معمولا شامل توقع به تحقق عالم غیب از طریق تجربه یا حضور در مناسک است".
بریان رنى در مقاله اى[6]موضوع اهمیت اعتقاد به عالم غیب در نوشته هاى اسمارت را دنبال کرده و نشان میدهد که این معیار از ستون فقرات ایده هاى او آرام آرام کنار گذاشته شده است تا جایى که در آخرین اثر او در سال ١٩٩٨ اصولا ناپدید شده است. در سال ١٩٨٧ اسمارت مینویسد اگر اتوپیاى آینده مارکسیستى، جامعه بى طبقه، را یک 'جهان غیبى' تصور کنیم، میتوان مارکسیزم را نیز یک دین بشمار آورد.
در برهه زمانى که اسمارت مشغول تنظیم و تغییر ابعاد دین است، تحولات فشرده و قابل توجهى در ت و تاریخ با نام دین روى داده و میدهد که او بعنوان یک دین پژوه بین المللى (با روش توصیفى) نمیتوانست از اثرات آن متاثر نباشد. یک نگاه سریع به تغییرات در تعاریف نینیان اسمارت در طول سالهاى ٦٨ و ٨٨ میلادى، یاد آور تغییرات وجه اجتماعى دین در ایرانِ قبل و بعد از انقلاب است. بریان رنى همچنین ملاحظه میکند که در مقدمه چاپ ١٩٨٧ همه اشارات به عالم غیب حذف شده و در تعریف اسطوره نیز ترکیب عالم غیب به "عالم دیگر" تغییر یافته است.
تغییرات در تعریف دین توسط اسمارت در اینجا متوقف نمیشود، در کتاب "ابعاد امر قدسى[7]" در سال ١٩٩٦ او دو بعد جدید اضافه میکند به این ترتیب: ى، اقتصادى. در حالیکه ابعاد دیگر هر کدام فصل مستقلى بطور متوسط ٣٤ صفحه مطلب را بخود اختصاص داده اند، دو بعد جدید هر دو با هم تنها یک فصل ده صفحه اى را پر میکنند. تا این زمان در مقایسه با اولین نگارش در تعداد سه تا به ابعاد دین اضافه شده و در مضمون تغییرات محسوسى در توضیح همه ابعاد و عنوان بیشتر آنها رخ داده است.
رنى همچنین با تجزیه و تحلیل محتواى متن به این نتیجه میرسد که در کتاب "ابعاد امر قدسى" نویسنده مُهر و نشان اصلى[8]دین را از "اعتقاد به عالم غیب" به دو موضوعى تغییر داده که او آنها را اینگونه خلاصه میکند:
١- "عکس العمل عاطفى در مقابل جهان و مناسک" از سوى معتقدان
٢- "آرمانگرایى، تفکر، بنیانگذارى و الهام بخشى" از سوى رهبران دینى
تاکید از نگارنده است. رنى به این امر که اسمارت تحت تاثیر وقایع تاریخ معاصر است توجهى یا علاقه اى ندارد، او به معیار "عالم غیب" در تعریف دین دلبسته است و از فرآیند آرامِ حذف آن از آثار اسمارت متحیر و آن را به نقد میکشد.
نینیان اسمارت در سال ٢٠٠١ از دنیا میرود، روش تعریف تجزیه تحلیلِ "توصیفى" او اگر ادامه میافت احتمالا، ظهور پدیده "داعش" ابعاد جدید و جالب توجهى را به تعریف دین اضافه مینمود. از آنچه مورد "توصیف" اسمارت قرار گرفته میتوان حدس زد که او با دید مثبت به وقایع ایران و خاورمیانه در دهه هاى اخیر مینگریسته، اگر اینچنین نبود، بجاى "تفکر و الهام بخشى رهبران" احتمالا شاهد مواردى چون "نقض حقوق بشر" یا "خشونت سازمان یافته" بعنوان نشان بنیادى دین در نوشته هایش او بودیم، همانگونه که در نوشته هاى بسیارى دیگر هستیم؛ و در آن صورت نیز تعاریف او از دین به همان اندازه غیر قابل اتکا و ناموفق بودند.
منبع : "سایت خبرگزاریBBC"
تاریخ : ۱۳۹۹/۸/۲۱
روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی وادیان با موضوع بررسی تأثیرات روانی دین در زندگی انسان است. روانشناسان دین افرادی هستند که تخصص های دیگر خود در زمینه های علوم انسانی را با دین یا نحوه ی وابستگی مردم به ایمان پیوند می زنند.
به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری ایرنا، بنابر تعریفی عام هدف روانشناسی، شناختن مردم است و روانشناسان می کوشند با بررسی انگیزش ، شناخت و رفتار انسانی به این هدف دست یابند. در تقسیم بندی انجمن روانشناسی آمریکا از مجموع50 شاخه ی تخصصی در این علم که شامل تخصص های مختلفی مانند روانشناسی بالینی و اجتماعی و بسیاری انواع دیگر است، شاخه سی و ششم این تخصص ها مربوط به روانشناسی دین است که به بررسی انگیزه های مذهبی ، شناخت مذهبی و رفتار مذهبی و نقش دین در مراحل مختلف زندگی انسان می پردازد. بر اساس تحقیقات این گروه می توان اظهار داشت که تقریباً تمام جنبه های زندگی به نوعی با دین و معانی دین ارتباط دارند. بنابراین دین جنبه ای کارکردی دارد و بایستی دید که ایمان شخص از چه راه هایی بر جهان او تأثیر می گذارد.
هر چند دین بیانگر و پاسخگوی نیازهای فردی ، اجتماعی و فرهنگی است اما تحلیل روانشناختی از دین جدای از بررسی دین در حوزه ی فرهنگ و جامعه صورت می گیرد. بعلاوه یک روانشناس حوزه ی دین با اصول و مبانی ادیان کاری ندارد و وارد مجادلات مربوط به عقل و ایمان و دعواهای کلامی یا اختلافات میان علم و دین نمی شود و نیز نصوص دینی را مورد بررسی قرار نمی دهد بلکه رویکردی عمدتاً علمی - تجربی دارد که به بررسی جوانب انسانی دین می پردازد و نه خود آن. در اینجا مقصود از رویکرد تجربی در روانشناسی دین این است که با نگرش عینی و بی طرفانه به سراغ دین برویم و فارغ از این که خود دیندار باشیم یا خیر، درباره ی دین و موارد روانشناختی آن از طریق مشاهده و آزمایش یا بررسی های میدانی و آماری دست به واکاوی و پژوهش بزنیم. شاید بتوانیم تاریخ انتشار کتاب 'انواع تجربه دینی' ویلیام جیمز (1902) را سرآغاز روانشناسی تجربی دین بدانیم.
از نخستین افرادی که اثری مستقل تحت عنوان 'روانشناسی دین' منتشر کرد استارباک (99م) بود . نظریات او در این کتاب اگر چه بر پایه ی تحقیق از طریق پرسشنامه های متعدد و تحلیل و تفسیر آنها تهیه شده بود و با مخالفت برخی محافل دینی مسیحی مواجه شده بود اما در هر حال او در این اثر اعلام کرده بود که 'دین یک راز است و علم هرگز همه ی ابعاد آن را نخواهد شناخت'.
همین رهیافت را ویلیام جیمز که پیشتر نیز به اثر مشهور و تأثیر گذار او ' تنوع تجربه ی دینی' اشاره شد در سخنرانی های گیفورد که بالاترین گردهمایی فکری دانشمندان در غرب است اذعان داشت که ' دین ، عمیق ترین و خردمندانه ترین چیز در حیات انسان است .' رهیافت جیمز بیشتر بالینی و کمتر تجربی بود.
در ادامه ی گسترش پژوهش ها و تحلیل هایی که در خصوص روانشناسی دین مطرح شدند افرادی مانند زیگموند فروید (56- 1932م) که رهیافتی کاملاً خصمانه و مغایر با رویکردی که وجه ربّانی دین و تأثیرات آن بر روح و روان آدمی دارد ، ظهور کردند. نظریات فروید در باب دین که برای دوره ای از
که از شهرت برخوردار شده بود با ظهور برخی شاگردانش مانند کارل گوستاو یونگ (87- 1961م) که از مکتب او جدا شدند و روش روانشناختی مستقلی را پیش گرفتند مورد نقد و چالش فراوان واقع گشت و در بسیاری از موارد مردود اعلام شدند . هر چند شایان توجه است که تعلّق خاطر یونگ به دین ، اسطوره و سنن باطنی و نمادین نبود که او را از فروید جدا کرد بلکه ارزیابی مثبتش از دین به عنوان نمایانگر ابعاد روح به نحوی ژرف تر و جامع تر از استادش بود. در بین اندیشمندان مسلمان و حتی برخی ون دیگر ادیان ، آراء یونگ نیز به دلیل تعت با اهداف و آرمان های دین مورد تأیید واقع نشده است.
یکی از پژوهش های جدّی و گسترده ای که در این موضوع انجام شد در حدود دهه ی 1970 میلادی و توسط الکایند بود که رشد آرای مذهبی در کودکان را متناظر با مراحل شناختی ایشان نشان داد. الکایند در سه بررسی جداگانه یک سلسله سؤالات را به ترتیب در اختیار کودکان یهودی ، کاتولیک و پروتستان قرار داد تا دریابد که آنها از هویّت و آرای مذهبی چه درکی دارند. مثلاً او در یک بررسی سؤالاتی از قبیل: 'تو مسیحی هستی؟' ، 'چرا؟' و یا سؤالاتی از قبیل 'دعا چیست؟' و ' دعاها به کجا می روند؟' را از کودکان پرسید.
الکایند و همکارانش دریافتند که در هر سه گروه میان پاسخ های کودکان شباهت های شناختی زیادی وجود دارد که وابسته به سنّ آنهاست و رشد آرای مذهبی تا حدّی متناظر با مراحل شناختی کودکان است . مراحل رشد شناختی که پیشتر پیاژه ( روانشناس سوئیسی ) آن را مطرح کرده بود . به این معنی که کودکان هر چه بزرگتر می شوند قادر به تفکر مذهبی انتزاعی تری هستند .
دین نقش های درونی و ظریف تری را نیز در پرورش فرزند و به طور کلی پرورش روح و روان انسان ایفا می کند.
اما در هر حال روانشناسی دین که هدفش از دیگاه اسلامی بررسی مراتب اولیه ی رشد انسان و همسو شدن روح و ذهن او با مفاهیم دینی می باشد تا اکنون بسیار کم مورد توجه قرار گرفته است. حتی متأسفانه در این باب پژوهشی همه جانبه و مستقل از منظر قرآن و احادیث نبوی و تربیت دینی اسلامی که همسو با سیره ی نبوی باشد و آراء فلاسفه و اندیشمندان مسلمان را با تحلیلی روان شناسانه در برگیرد ، صورت نگرفته است.
در مجموع شاخه ی روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی و ادیان است که در کشور ما به دلیل عدم اختصاص رشته ای مستقل در تحقیقات دانشگاهی ، کم تر شناخته شده و به شکلی درخور مورد توجه واقع نشده است .
منابع :
1: روانشناسی دین ، دیوید ام. وولف ، ترجمه ی محمد دهقانی ، انتشارات رشد ، 1391
2:Eight Theories of Religions, Pals, Daniel. Second Edition. Oxford University Press, 2006
3: روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی ، اسپیلکا و دیگران ، ترجمه ی محمد دهقانی، انتشارات رشد 1391
4: ماهنامه ی اطلاعات حکمت و معرفت ، سال هفتم ، شماره ی 88 (فلسفه ی روانشناسی)
5: وبسایت انجمن روانشناسی آمریکا American Psychological Association
تاریخ : ۱۳۹۹/۸/۲۱
مُغالِطِه یا مَغلَطِه دلیل آوردن اشتباه یا غیرمجاز برای استدلال است[۱] که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد:
نخست آنکه دستکم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد.
مغالطه جزئی از برهان است که بهطور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کلِ برهان را نامعتبر میسازد. مغالطه ممکن است برای وارونه کردنِ حقیقت(ها) به کار رود.
مغالطهگر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست رسیدهاست و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجهگیریهای دیگری هم به کار گیرد. خلاصهٔ تعریف مغالطه – که از واژه عربی غلط مشتق شدهاست – استدلالی است که در آن فساد معنوی وجود داشته باشد، و تفاوت سَفسَطهگر با مَغلَطهگر در آن است که اولی نادانسته مرتکب اظهار برهان مبتلا به انحراف میشود و دومی دانسته و برپایهٔ اصول تغلیط به سوی استنتاج منطبق با مقصود خود میگراید.
منبع : سایت https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%84%D8%B7%D9%87
تاریخ : ۱۳۹۹/۸/۱۸
درباره این سایت